۱۳۸۹ اسفند ۲۰, جمعه

در بیان اصلاح شورمندانه‎ی زندگانی‎مان

روزگاری مردی بود بس دل‌نگران، که میان بیم و امید نوسان داشت یک روز غرق در اندوه، به وقت عبادت در کلیسا خود را جلوی محراب بر خاک انداخت و در حال تأمل در باب این امور با خود چنین می‌گفت: « و ای کاش می‌دانستم که باید هم‌واره استقامت ورزم!» سپس در قلب خود پاسخی از جانب پروردگار شنید: « اگر این را می‌دانستی، چه می‌کردی؟ اکنون همان کن تا همه چیز درست شود.» در حالی‌که تسلی و قوت یافته بود، به اراده پروردگار تن سپرد و شک اضطراب‌آورش از میان برخاست. دیگر دوست نمی‌داشت که از آن‌چه قرار بود بر او رخ دهد، خبر گیرد؛ بل‌که هرگاه سر در کار نیکویی می‌نهاد، با خلوص هرچه بیش‌تر می‌کوشید تا اراده‌ی کامل و پسندیده‌ی خداوند را بداند.

توماس آکمپیس، تشبه به مسیح، ترجمه‎ی سایه میثمی، انتشارات هرمس، صفحه 94 و ९५/ باب بیست و پنجم عنوان از باب بیست و پنجم کتاب گرفته شده است.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر